اشعیاء نبی بر گرفته از انجیل وتورات

    قوت ها:

 
1- با توجه به آنچه که برای ما از او باقی مانده است میتوانیم او را یک انسان دوست دار و وفادار به خدای زنده دانست.
2- او تماما فرمان و پیام خدا را با تمام سخت بودنش برای شنیدن و پذیرفتن آن از طرف گناهکاران زمان خود به آنها رساند.
3- امید مسیح موعود و آمدن او را بعنوان تنها نجات دهندۀ اسرائیل و دنیا بارها با هدایت روح مقدس خدا پیش بینی نمود.
4- برگزیدۀ مستقیم خدا با دادن قدرت کلام عظیم الهی به او برای بیان پیام خدا.
5- خود را به خدا و پیام او تقدیم کردن و حاضر شدن برای رفتن و رساندن پیام او به دیگران.
 
                                                                        ***
     
برغم کتابی که از او باقی مانده و اشارۀ مستقیم به نام او ،بطور اسرار انگیزی در بارۀ جزئیات زندگی او ،رفتار شخصی ،و چگونگی مرگ او اطلاعات جامعی به ما داده نشده است.میدانیم که او با یک زن نبیه ( زنی که رسالت پیامبری داشته است ) ازدواج کرده و از این ازدواج دو پسر حاصل می گردد( اشعیا 7 : 3 و 8 : 3 ) .اما چه اتفاقی بعدا برای همسر و فرزندانش پیش می اید نمی دانیم.همچنین می دانیم که او در دوران بسیار مهم و حساسی در تاریخ سرزمین اسرائیل بدنیا آمده و خدمتگزار پیام خدا یا بقولنا نبی خدا بوده است.زمانی که اشعیاء می زیسته حکومت شمالی یا اسرائیل ( از سالها قبل سرزمین واحد اسرائیل که داود نبی بر آن پادشاهی می کرد به دو قسمت تقسیم شده بود.سرزمین شمالی را اسرائیل و جنوبی را یهودا می نامیدند.)بدست پادشاهی آشور نابود شده و تمامی مردم آن سرزمین به اسارت آشوریان در آمده و به آن سرزمین ( شمال عراق فعلی ) تبعید شده بودند.در این زمان یهودا هنوز باقی مانده بود.هر چند مدام از طرف پادشاه آشور تهدید می گشت. سالها بعد از مرگ اشعیاء بر طبق پیش بینی های او یهودا نیز مورد یورش این بار پادشاهی بابل قرار گرفته و به تبعید برده می شود.
دوران زندگی اشعیاء نبی همزمان با به قدرت رسیدن پنج پادشاه در یهودا ( اورشلیم) بوده است.عزیا ،یوتام، آحاز و حزقیاء و در اواخر عمرش منسی.قدر مسلم این است که او کاملا با تمام این پادشاهان هم دوران نبوده ،به احتمال قوی او در اواخر پادشاهی عزیا به سنی رسیده بود که می توانست پیام خدا را به قوم باقی ماندۀ اسرائیل برساند.یعنی دقیقا در زمانی که خداوند او را در یک رویای عظیم از روبرو ملاقات می کند و این رسالت خطیر را به او وا می گذارد.( اشعیا 6 : 1- 10 ).اشعیاء در این رویا افتخار این را یافت که "خداوند را بر کرسی بلند و عالی نشسته " ببیند.او همچنین سرافین یا فرشتگانی را دید که :" هر یک از آنها شش بال داشت و با دو از آنها روی خود را می پوشانیدند و با دو پاهای خود را می پوشانیدند و با دو پرواز می نمودند.و یکی دیگری را صدا زده می گفت : قدوس ، قدوس ، قدوس یهوه خدای زنده تمامی زمین از جلال او مملو است." این عظمت و جلال آنقدر ورای تصور او می نمود که او تا به اینجا قادر به سخن گفتن نگشت.تا اینکه فرشته ای به او نزدیک شد و تکۀ زغال گداخته ای را بر دهان او گذاشت.آن ذغال لبهایش را لمس نمود.عصیان و گناهش را کفاره کرد ؛آنگاه بود که او در سوال خدا که :" که را بفرستم و کیست برای ما برود؟" او پاسخ داد :" لبیک مرا بفرست." آن زغال گداخته در تمام طول عمر او با او ماند.از همان زمان او پیام نجات بخش خدا را به دوست و دشمن رساند.هر چند به او گفته شده بود که :"برو و به این قوم بگو البته خواهید شنید اما نخواهید فهمید و هر آینه خواهید نگریست اما درک نخواهید کرد."
مفسرین و منتقدین کتاب اشعیاء نبی را به چند قسمت متفاوت تقسیم می کنند.هر چند انتقادهای فراوانی به بخش های این کتاب وارد ساخته اند اما هر خواننده ای که با هدایت روح خدا این کتاب را می خواند انسجام و یگانگی خاصی را در کل آن می بیند و نمی تواند آن را انکار نماید.
پیشگویی های اشعیا نبی و اصولا کتاب او را میتوان به چند بخش تقسیم نمود :
1- پیشگویی در خصوص تنبیه و خشم خدا بر قوم گناهکار
2- پیشگویی در خصوص فروپاشی یهودا و به اسارت رفتن او
3- به قدرت رسی بابل و سقوط و نابودی هر دو پادشاهی آشور و بابل
4- آمدن صلح و آرامش با آمدن نجات دهندۀ موعود ,عیسای مسیح – عمانوئیل.
5- حکومت دائمی  و پادشاهی خدا بر انسان.
 
پیشگویی های اشعیاء نبی بسیار عجیب و با عقل انسانی غیر قابل قبول می نمایاند.اما عظمت و قدرت کلام خدا ( همان گداختگی زغالی که در دهان اشعیاء گذاشتند ) با گذشت زمان ثابت شد.خداوند به واسطۀ اشعیاء نبی تقریبا دویست سال قبل از پادشاهی کوروش کبیر ،نام او را و به قدرت رسیدن او را به قوم اسرائیل و به دنیا بیان می کند! ( اشعیاء 44 : 28 و 45 : 1 ) همچنین تقریبا 750 سال قبل از تولد عیسای مسیح ، باکره بودن مادر و نام مسیح  را ( اشعیا 7 : 14 و متی 1 : 22 – 23  ) ، گناهکار بودن انسان از نطفه و آلودگی و نیاز او به پاک شدن از گناهان ( اشعیا 64 : 5-6 ) دیگر نام های مسیح
 (  اشعیا 9 : 6-7 )   پر بودن و تولد از روح القدس (  اشعیا 11 : 1-3 )، کار عظیم او را ( اشعیا  12 : 2 ) وعدۀ نجات توسط ایمان به مسیح ( اشعیا 25 : 9 ) شخصیت عیسای مسیح ( اشعیا 42 : 1- 7 ) و شکنجه و آزار و مرگ و قیام او را از مرگ ( اشعیا 53 )  آمدن روح القدس پس از رفتن مسیح ( اشعیا 32 : 15-17 )  تماما پیش گویی مینماید.
 تاریخ نویسان یهود و تا حدودی نقل قول کنندگان فراوانی در خصوص نحوۀ مرگ اشعیاء این را ادعا می کنند که اشعیاء نبی در زمان پادشاهی منسی که مردی سنگ دل و قسی القلب بود در سن پیری با اره دو پاره  شد.اشاره به این نوع مرگ نبی را ما به شیوه ای اسرار انگیز در نامۀ عبرانیان زمانی که از فشار و سختی های انبیاء و رسولان گذشتۀ خداوند سخن می گوید ،می خوانیم.( عبرانیان 11 : 37 )
                                                                      ***
   
درسی از زندگی اشعیائ نبی :
 
         هر چند می دانست به نزد مردمی می رود که به گفته های او باور نخواهند داشت و ایمان نخواهند آورد،اما تا  آخر عمر خود به دعوت خدا پشت نکرد و استوار ایستاد.اما نکتۀ جالب در زندگی اشعیا  این را به ما یادآوری مینماید ( بعنوان شاگردان و خادمان پیام نجات مسیح ) که خدا نمیتواند من و شما را بعنوان سفیران خود به نزد گمشدگان بفرستند اگر : اولا ،دست خود را بلند نمی کنیم و صدای خود را که " خدایا ! لبیک مرا بفرست ." دوما آمادگی این را نداریم که در برابر ناملایمتی ها و سخت دلی مردم زمانۀ خود تاب و تحمل داشته باشیم.قلب وفادار اشعیاء به وعده های خدا هر چند آن را هرگز ندید ،همواره برای ملت گمشده اش سوخت.او برای این ملت نزد خدا به دعا نشست.انتظار کشید.اما هرگز ناامید نگشت.او میدانست چه او باشد و چه نباشد روزی مسیح موعود ،آن  " نجات دهندۀ ابدی " آن " نهالی از شاخۀ داود " آن " خدمتگزار زحمتکش " آن " آرامش و صلح پایدار " آن " پدر سرمدی " روزی خواهد آمد و تمامی وعده های خدا تحقق یافته ، از اینرو اعتماد به او و پرستش دائمی این خدا شایسته و سزاوار ست.
درس دیگری که میتوان از زندگی اشعیاء نبی گرفت این است که ،ما بعنوان سفیران و شاگردان عیسای مسیح هرچند گاهی تعالیم و فرمایشات خداوندمان ،عیسای مسیح را مانند تکه زغالی گداخته می دانیم و هضم و قبول آن را دشوار و غیر ممکن ؛ اما پذیرفتن و هضم این تعالیم تنها راه آماده شدن برای رساندن همان پیام غیر ممکن به دنیای تاریک و غیر ممکن اطراف مان می باشد.
 
       از خود بپرسیم :
 
تا چه اندازه دل ما برای گمشدگان و رنجوران در گناه می سوزد که حاضر باشیم بخاطر آنان و برای آنان وارد سختی ها و ناملایمتی های کار بشارت پیام مسیح  شویم؟
آیا حاضر هستیم هر چند می دانیم آنها ما را قبول ندارند،هر چند می دانیم که دل هایشان سخت و گوش هایشان سنگین و قلبشان بسته است ،باز امیدوار در انتظار نجات آنان بایستیم؟
کی بود آخرین باری که به درد و رنجی که مسیح  برای تو کشید تا تو از تاریکی بیرون بیایی و به نور برسی اندیشیدی و برای آن خدا را شکر و سپاس گفتی؟
کی بود آخرین باری که به خدا و روح خدا در قلبت " لبیک " گفتی و خودت را به خدا تقدیم کردی تا او ترا نه به ماموریتی دشوار و سخت بلکه به منظور پیشبرد کار سادۀ کلیسایی که در آن عضو هستی استفاده نماید؟حال به هر اندازه و در هر مقام و هر مقداری

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:








تاریخ: 3 / 3 / 1389برچسب:,
ارسال توسط امین